چه تاییدم کنی چه تکذیب
عاشقانه هایم ازتومی گویندو شعرهایم تورامی سرایند
چه نگاهم کنی چه نه
چشمان من چون تشنه ای گمگشته درصحرای چشمانت تورامی جویند
چه مرا بخواهی چه نه
قلبم باهرطپش تورا می خواند و هرنفسم به یادت چون آتشی سینه ام را میسوزاند
من عاشقم عاشق همیشگی تو
بـــــ*اران

برف می بارد
تابیشتردرآغوشش بگیرد یارزیبایش را
تامحکم تردستانش را بفشارد وتمام گرمای وجودش را تقدیمش کند
برف می بارد
تا دستان یخ زده اش را درجیبش محکم تربفشارد
وسردی درونش را با فنجانهای پیاپی گرما بخشد
برف می بارد
تا یادت آتشی شود دراین سرما
وقلبم را به آتش بکشد
بـــــ*اران

گاهی دردهایم را با لبخند مخلوط میکنم
معجونی میشود گوارا
چیزی شبیه شراب
تلخ اما دوست داشتنی
بــــــ*اران

من بوسه ای ازماه گرفته ام
موهای طلایی خورشید را با باد شانه کرده ام
من بارانم و گل های یاس را به مهر شسته ام
وآرام درآغوش دریا خوابیده ام
دستان مرا،خدا به مهربانی فشرده است
من صبح را با سلام به زندگی شروع کرده ام
بــــــــ*اران

ارمغان توبه من
اشک است و سکوت و تنهایی
عشقی است که هرروز به خاکسترمی نشیند
حسرتی که هرروزبیشتر
وآهی که هرروزسوزانترمی شود
میدانی که هنوزدلتنگت می شوم؟
حیف که تودلتنگی را نمی شناسی
بـــــــــ*اران

نگران من نباش ، من تورادارم
تویی که باستارگان می آیی ، میهمان تنهاییم می شوی
به یادت به ماه خیره میشوم ؛
دستانم را به مهتاب می دهم،وبرایش ازعشق میخوانم
می خوانم تا سپیده صبح ، تاآن زمان که خورشید چشمانم را به نورخود روشن کند
حال تنهاییم رادربقچه سیاه شب پنهان میکنم غمم را با نقابی ازلبخند می پوشانم به صبح سلام میکنم
تابازباستارگان چشمک زنان بیایندومن تورامیهمان تنهاییم کنم
بـــــ*اران

نظرات شما عزیزان: